English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (1960 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pop U بسرعت عملی انجام دادن
popped U بسرعت عملی انجام دادن
pops U بسرعت عملی انجام دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dashed U بسرعت انجام دادن
dash U بسرعت انجام دادن
dashes U بسرعت انجام دادن
quickie U چیزیکه بسرعت انجام شود
quicky U چیزیکه بسرعت انجام شود
quickies U چیزیکه بسرعت انجام شود
register U انجام عملی به یک محرک
verb U دستورالعمل انجام عملی
registering U انجام عملی به یک محرک
verbs U دستورالعمل انجام عملی
registers U انجام عملی به یک محرک
stops U انجام ندادن عملی
stopping U انجام ندادن عملی
stopped U انجام ندادن عملی
stop U انجام ندادن عملی
interrupt U انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupts U انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupting U انجام عملی پس از تشخیص وقفه
waste instruction U دستوری که عملی انجام نمیدهد.
avalanches U عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
avalanche U عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
backwash U اضطراب یااشفتگی بعداز انجام عملی عواقب
circuit U ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
circuits U ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
concerted action U عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
coursed U بسرعت حرکت دادن
scurries U بسرعت حرکت دادن
scurrying U بسرعت حرکت دادن
courses U بسرعت حرکت دادن
scurried U بسرعت حرکت دادن
course U بسرعت حرکت دادن
scurry U بسرعت حرکت دادن
operation U بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operate U بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
op code U بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را مشخص میکند
operates U بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operated U بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
threshholds U سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
threshold U سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
thresholds U سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
raced U مسابقه دادن بسرعت رفتن
race U مسابقه دادن بسرعت رفتن
races U مسابقه دادن بسرعت رفتن
connective U نشانه بین دو عملوند که نشان دهنده عملی است که باید انجام شود
black book U دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
instructions U کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
Boolean connective U حروف و نشانه ها در یک عمل Boolen که عملی که باید روی عملوندها انجام شود بیان میکند
instruction U کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
steady state U مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
go to sleep U اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
dynamically U توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
dynamic U توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
completed U عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
complete U عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completing U عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completes U عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
do nothing instruction U دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد
keyword U 1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
effectuate U انجام دادن صورت دادن
notification U عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
retorsion U عملی است که یک دولت در مقابل عمل دولت دیگری انجام میدهد وعمل اخیر کاملا" مشابه رفتاری است که از دولت اولی سر زده بوده است
to follow out U انجام دادن
to do a thing the right way U انجام دادن
pay U انجام دادن
administer انجام دادن
to carry through U انجام دادن
to go through U انجام دادن
paying U انجام دادن
fulfill U انجام دادن
bring inbeing U انجام دادن
accomplish U انجام دادن
put on U انجام دادن
implement U انجام دادن
implemented U انجام دادن
implementing U انجام دادن
implements U انجام دادن
fulfit U انجام دادن
performs U انجام دادن
do up U انجام دادن
accomplishes U انجام دادن
charring U انجام دادن
accomplishing U انجام دادن
char U انجام دادن
to make good U انجام دادن
perform U انجام دادن
to bring to an issve U انجام دادن
performed U انجام دادن
carry out U انجام دادن
chare U انجام دادن
to put through U انجام دادن
to carry into execution U انجام دادن
to bring to effect U انجام دادن
accomplish U انجام دادن
carry out U انجام دادن
coverings U انجام دادن
pays U انجام دادن
effecting U انجام دادن
effected U انجام دادن
fulfil U انجام دادن
fulfilled U انجام دادن
make out <idiom> U انجام دادن
actualise [British] U انجام دادن
furnish U انجام دادن
furnishes U انجام دادن
make something happen U انجام دادن
carry into effect U انجام دادن
put inpractice U انجام دادن
put ineffect U انجام دادن
implement U انجام دادن
carry ineffect U انجام دادن
actualize U انجام دادن
furnishing U انجام دادن
covers U انجام دادن
go through U انجام دادن
put into effect U انجام دادن
put into practice U انجام دادن
fulfils U انجام دادن
bring into being U انجام دادن
parform U انجام دادن
fulfills U انجام دادن
fulfilling U انجام دادن
effect U انجام دادن
cover U انجام دادن
execute U انجام دادن
chars U انجام دادن
fulfill [American] U انجام دادن
stand to U انجام دادن
make a reality U انجام دادن
overdoing U بیش از حد انجام دادن
overdo U بیش از حد انجام دادن
overdid U بیش از حد انجام دادن
lurks U در خفا انجام دادن
lurking U در خفا انجام دادن
lurked U در خفا انجام دادن
lurk U در خفا انجام دادن
to carry out a transaction U معامله ای انجام دادن
repeat U دوباره انجام دادن
redoing U دوباره انجام دادن
redid U دوباره انجام دادن
to do by halves U ناقص انجام دادن
serves U خدمت انجام دادن
served U خدمت انجام دادن
redone U دوباره انجام دادن
serve U خدمت انجام دادن
overdoes U بیش از حد انجام دادن
manipulate U با دست انجام دادن
redoes U دوباره انجام دادن
redo U دوباره انجام دادن
out act U بهتر انجام دادن از
solemnize U باتشریفات انجام دادن
reworks U دوباره انجام دادن
go the whole hog <idiom> U بطورکامل انجام دادن
to toss off U زود انجام دادن
put across U خوب انجام دادن
rework U دوباره انجام دادن
reworked U دوباره انجام دادن
reworking U دوباره انجام دادن
repeats U دوباره انجام دادن
performs U انجام دادن خوب یا بد
top U خوب انجام دادن
on the beam <idiom> U خوب انجام دادن
misdo U ناصحیح انجام دادن
To carry out to the letter . To do something very meticulously . U موبه مو انجام دادن
completion of a contract U انجام دادن قرارداد
alternates U بنوبت انجام دادن
alternated U بنوبت انجام دادن
alternate U بنوبت انجام دادن
manipulates U بامهارت انجام دادن
manipulate U بامهارت انجام دادن
manipulated U بامهارت انجام دادن
to a one's object U مقصودخودرا انجام دادن
to bring through U خوب انجام دادن
performed U انجام دادن خوب یا بد
perform U انجام دادن خوب یا بد
To do something on the sly (in secret). U کاری را پنهان انجام دادن
To do something on ones own . U سر خود کاری را انجام دادن
terrorizing U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
To do something with ease(easily). U کاری را به آسانی انجام دادن
redoes U انجام دادن مجدد چیزی
achieved U انجام دادن بانجام رسانیدن
heat treat U انجام دادن عملیات حرارتی
overlabour U با رنج فراوان انجام دادن
redone U انجام دادن مجدد چیزی
administers U انجام دادن اعدام کردن
completes U کامل کردن انجام دادن
Recent search history Forum search
1incentive
1To be capable of quoting
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1A successful man is one who can lay a firm foundation with the bricks that other throw at him
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1confinement factor
2actus reus
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com